بوکان روناک

***اگر آرمان برایمان هویدا باشد ابزار های رسیدن به آن را خیلی زود خواهیم یافت***

بوکان روناک

***اگر آرمان برایمان هویدا باشد ابزار های رسیدن به آن را خیلی زود خواهیم یافت***

باور رود

بنویس بر یاس کبود/ بنویس بر باور رود/ بنویس از من بنویس/ بنویس عاشق یکی بود

 

 

 

وقتی پرنده ای را معتاد می کنند تا فالی را از قفس به در آرد و اهدا کند به جویندگان خوشبختی تا شاهدانه ای به هدیه گیرد پرواز را قصه ای بس احمقانه است از معبر قفس. 

همیشه با بدست آوردن اون کسی که دوستش داری نمی تونی صاحبش بشی ، گاهی وقتا لازم هست که ازش بگذری تا بتونی صاحبش بشی ، همه ما با اراده به دنیا می آییم با حیرت زندگی میکنیم و با حسرت میمیریم این است مفهوم زندگی کردن ، پس هرگز به خاطر غمهایت گریه مکن و مگذار این زمین پست شنونده آوای غمگین دلت باشدافسوس...آن زمان که باید دوست بداریم کوتاهی میکنیم آن زمان که دوستمان دارند لجبازی میکنیم و بعد...برای آنچه از دست رفته آه می کشیم

فرق من و تو: گفتی عاشقمی، گفتم دوستت دارم. گفتی اگه یه روز نبینمت میمیرم، گفتم من فقط ناراحت میشم. گفتی من بجز تو به کسی فکر نمی کنم، گفتم اتفاقا من به خیلی ها فکر می کنم. گفتی تا ابد تو قلب منی، گفتم فعلا تو قلبم جا داری. گفتی اگه بری با یکی دیگه من خودمو می کشم، گفتم اما اگه تو بری با یکی دیگه، من فقط دلم میخواد طرف رو خفه کنم. گفتی ... ، گفتم... . حالا فکر کردی فرق ما این هاست؟ نه! فرق ما اینه که: تو دروغ گفتی، من راستشو

من آن خزان زده برگم که باغبان طبیعت رانده مرا به جرم چهره زردم. طبیعت شاداب زمین سرمست همه با یار خود هستند و من تنهای تنها زتو خواهش کنم مرو هرگز زپیشم که من دیوانه می شم. همه هستی من فقط تو هستی دوستت دارم هرجا که هستی.

یکی تو راست میگی یکی پینوکیو یکی تو مهربونی یکی خرس مهربون یکی تو خونتون قشنگه یکی خونه مادر بزرگه یکی توسفیدی یکی سفید برفی یکی گوشای تو قشنگه یکی گوشای زیزی گولو یکی توخوشکلی یکی پلنگ صورتی یکی تو زبلی یکی ملوان زبل یکی موهای تو قشنگه یکی هم موهای آنشرلی یکی ما دو با هم خوبیم یکی هم تامو جری یکی تو سره کار رفتی یکی هم اونی که می خوای اینو براش سند کنی

هیچوقت مغرور نشو ... برگا وقتی می ریزن که فکر می کنن طلا شدن ... آنکس که اعتماد می کند خیانت می بیند و آنکس که اعتماد نمی کند خود خیانتکار است. آدما مثل کتابن ... از روی بعضی ها باید مشق نوشت ... از روی بعضی ها باید جریمه نوشت ... بعضی ها رو باید چندبار خوند تا معنیشونو بفهمیم ... و بعضی ها رو باید نخونده دور انداخت

روزی دروغ به حقیقت گفت: مــــیل داری با هم به دریـــا برویم و شنـــا کنیم ، حقیقــت ساده لــوح پذیرفت و گول خورد. آن دو با هم به کنار ساحل رفتند ، وقتی به ساحل رسیدند حقیقت لباسهایش را در آورد . دروغ حیلــــه گـــر لباسهای او را پوشید و رفت . از آن روز همیشه حقیقت عــــریان و زشت است ، اما دروغ در لبــــــاس حقیقت با ظاهری آراسته نمایان می شود.

گفت: می خوام برات یه یادگاری بنویسم گفتم: کجا؟ گفت : رو قلبت گفتم مگه میتونی ؟ گفت : اره سخت نیست ‌‌ آسونه گفتم باشه بنویس تا همیشه یادگاری بمونه یه خنجر برداشت گفتم این چیه ؟ گفت : هیسس ساکت شدم گفتم : بنویس چرا معطلی خنجرو برداشت و با تیزی خنجر نوشت دوستت دارم دیوونه اون رفته ؟ خیلی وقته؟ کجا ؟ نمیدونم اما هنوز زخم خنجرش یادگاری رو قلبم مونده

دل بیتاب من با دیدنت آرام می گیرد اگر دوری زآغوشم نگاهم کام می گیرد مرا گر مست می خواهی نگاهت را مگیر از من شب و شمع بود و من بودم و غم شب رفت و شمع سوخت و من ماندم و غم

کـاش قلبم درد تنهایی نداشت سینه ام هرگز پریشانی نداشت کاش! برگهای آخر تقویم عشق حرفی از یک روز بارانی نداشت کاش! می شد راه سخت عشق را بی خط پیمود و قربانی نداشت.

دانی که چرا زمیوه ها سیب نکوست نیمش رخ عاشق است و نیمش رخ دوست آن زردی و سرخی که درآن می بینی زردی رخ عاشق است و سرخی رخ دوست.... آن دوست که بی وفاست دوشمن به از اوست آن نقره که بی بهاست آهن به از اوست

اگر دنیای ما دنیای سنگ است سنگینی سنگ هم قشنگ است اگر دنیای ما دنیای درد است بدان عاشق شدن از بهر رنج است اگر عاشق شدن یا رب گناه است دل عاشق شکستن صد گناه است

عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه گذاشتن سدی در برابر رودیست که از چشمانت جاری است. عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه پنهان کردن قلبی است که به اسفناک ترین حالت شکسته است. عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه نداشتن شانه های محکمی است که بتوانی به آن تکیه کنی و از غم زندگی برایش اشک بریزی. عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه ناتمام ماندن قشنگترین داستان زندگی است که مجبوری آخرش را با جدایی به سرانجام برسانی

چنان دل کندم از دنیا که شکلم شکل تنهاییست ببین مرگ مرا در خویش که مرگ من تماشاییست مرا در اوج میخواهی تماشا کن تماشا کن دروغین بودمت دیروزمرا امروز تماشا کن در این دنیا که حتی ابر هم نمی گرید به حال ما همه از من گریزانند تو هم بگذر از این تنها

چقدر سخته تو چشای کسی که تمام عشقت رو ازت گرفته و به جاش یه زخم همیشگی رو به قلبت هدیه داده زل بزنی و به جای اینکه لبریز کینه و نفرت بشی حس کنی که هنوز دوستش داری چقدر سخته دلت بخواد سرت رو باز به دیوار تکیه بدی که یه بار زیر آوار غرورش همه وجودت له شده چقدر سخته تو خیال ساعتها باهاش حرف بزنی اما وقت دیدنش هیچ چیز جز سلام نتونی بگی چقدر سخته وقتی پشتت بهشه دونه های اشک گونه ها تو خیس کنه اما مجبور باشی بخندی تا نفهمه هنوز دوستش داری

یه دختر کوری تو این دنیای نامرد زندگی میکرد .این دختره یه دوست پسری داشت که عاشقه اون بود.دختره همیشه می گفت اگه من چشمامو داشتم و بینا بودم همیشه با اون می موندم یه روز یکی پیدا شد که به اون دختر چشماشو بده. وقتی که دختره بینا شد دید که دوست پسرش کوره. بهش گفت من دیگه تو رو نمی خوام برو. پسره با ناراحتی رفت و یه لبخند تلخ بهش زد و گفت :مراقب چشمای من باش

سلامی به عشق شکست خورده ام اگر دوست داشتن تو گناه است پس من بزرگترین گناهکارم و اما عشق تو تمام وجودم را فرا گرفته همگان نهی می کنند مرا و دوری از عشقت را می خواهند من ایستاده ام بدون پناه و یاور تنهایی و بی تو بودن سخت است اما من تسلیم تقدیرم آرام باش تا دلم آرام گیرد..،خدایا بشنو پیام عشق مرا

سلام اهای رفیق نیمه راه ؟ میتونی بر گردی از نیمه ی راه دارم نفرین میکنم کسی رو که تو رو ازم گرفت نفرینش میکنم چرا روزای خوشی رو ازم گرفت
عرض سلام به بلندی بیل و به محکمی کلنگ به گردی استامبلی به سرعت فرقون به تیزی شاقول به انعطاف پذیری طناب به لبریزی دوغاب به سفیدی سیمان سفید به صافی ماله به قشنگی کمچه به وسعت بشکه به معرفت عمله به قدرت کارگر به ظرافت گچ کار به صلابت جوشکار به محبت صافکار به رفاقت همکار به سر کار گذاشتن توی بیکار!!!

آن گاه که عشق تو را می خواند در پس او برو اگر چه راه های عشق سخت و پرشیب است و آن گاه که بالهایش تو را در خود می پیچند ـ آرام گیر اگر چه شمشیر پنهان بالهایش تو را زخم زند
منم عاشق مرا غم سازگار است/ تو معشوقی تو را با غم چکار است

این رو بدون که هر وقت دلم برات تنگ میشه میرم پشت ابرها و آروم گریه میکنم پس بدون هروقت بارون میاد دلم برات تنگ شده عزیزم....

کامپیوترها به 4 دلیل دخترند: 1.فقط خالقشون از منطقشون سر در میاره! 2.فقط خودشون زبون خودشون رو می فهمن! 3.اگه یه کسی پا بندشون بشه باید هرچی پول داره براشون لوازم جانبی بخره! 4.اگه یکم صبر می کردی یکی بهترش گیرت می اومد! خدائیش اگه دروغ میگم بگو دروغ میگی!

اگه یه روز من مردم و تو منو دوست داشتی پنج شنبه ها بیا سر مزارم و گل سرخ رنگی را روی قبرم بذار تا همیشه اون گلی رو که بهت داده بودم رو به خاطر بیارم ولی ... اگه تو مردی......... من فقط یه بار میام مزارت میام و اون دسته گله سفیده مریم رو که با خونه خودم سرخشون کردم برات هدیه میکنم وعاشقانه کنارت جون میدم تا بدونی هیچ وقت تنها نیستی

برای پاک ماندن، انسان نیازمند جاری ماندن است؛ یک رودخانه پاک می‌ماند، چون به جاری بودن ادامه می‌دهد. جاری بودن روند پیوسته‌ی باکره ماندن است. یک عاشق باکره می‌ماند. تمامی عشاق باکره‌اند. مردمی که عشق نمی‌ورزند، باکره نمی‌مانند؛ آنان مسکوت می‌شوند، راکد؛ آنان دیر یا زود شروع به بوی گند دادن می‌کنند _ و زودتر از دیرتر _ چون آنان هیچ جایی برای رفتن ندارند. زندگی آنان مرده است.
*میرسد روزی که بی من روزها را سرکنی/ می رسد روزی که مرگ عشق را باور کنی/ می رسد روزی که تنها در کنار عکس من/ نامه های کهنه ام را مو به مو از بر کنی

روزی بود روزگاری نداشت جنگلی بود که درخت نداشت در این جنگل شکارچی بود که تفنگ نداشت روزی این شکارچی باتفنگی که فشنگ نداشت آهویی شکار کرد که سر نداشت وآنرا در کیسه ای انداخت که ته نداشت این شعر شاعری داشت که اسم نداشت درسته سروته نداشت اما ارزش سر کار گذاشتن روداشت!!!

پسری بودم که اسم نداشت با دختری آشنا شدم که وجود نداشت به شهری رفتیم که آدم نداشت به رستورانی رفتیم که غذا نداشت با قاشق چنگالی غذا خوردیم که دسته نداشت اون غذا اصلا مزه نداشت ولی سر کار گذاشتن شما خیلی مزه داشت!

به کوه گفتم عشق چیست؟ لرزید. به ابر گفتم عشق چیست؟بارید. به باد گفتم عشق چیست؟ وزید. به پروانه گفتم عشق چیست؟ نالید. به گل گفتم عشق چیست؟ پرپر شد. و به انسان گفتم عشق چیست؟ اشک از دیدگانش جاری شد و گفت دیوانگیست....

گفتی منو دوست داری تو گفتی عاشق چشمام شدی تو گفتی احساسمو دوست داری تو گفتی قلبت مال منه تو گفتی بوسه هامو دوست داری تو گفتی قصه هامو دوست داری تو گفتی دوست داری نوازشت کنم تو گفتی میخوای تو بغلم بگیرمت تو گفتی همدرد تو منم تو گفتی همراز تو منم تو گفتی شب و روز من توای تو گفتی تنها یار من توای تو گفتی... تو همه اینها رو گفتی ولی من فقط می گم اگه تو نباشی من می میرم.

من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم ز بی آبی/ ولی با خفت و خواری پی شبنم نمیگردم. 

 

********************  

کاش رویا هایمان روزی حقیقت می شدند... تنگنای سینه ها دشت محبت می شدند... سادگی مهر و صفا قانون انسان بودن است... کاش قانون هایمان یک دم رعایت می شدند ...اشکهای همدلی از روی مکر است و فریب ...، کاش روزی چشم هامان با صداقت می شدند... گاهی از غم می شود ویران دلم ...، کاشکی دل ها همه مردانه قسمت می شدند

 

*************  

 به یاد داشته باش هروقت دلتنگ شدی به آسمان نگاه کن چون  کسی هست که عاشقانه تو را می نگرد و منتظر توست اشکهای تو را پاک می کند و دستهایت را صمیمانه می فشارد تو را دوست دارد فقط به خاطر خودت نه به خاطر منافع خودش این را  به یاد داشته باش هر وقت دلتنگ شدی به آسمان نگاه کن و اگر باور داشته باشی می بینی ستاره ها هم با تو حرف میزنند باور کن که با او هرگز تنها نیستی هرگز. 

 

************************* 

نزدیک ترین نقطه به خدا هیچ جای دوری نیست. نزدیک ترین نقطه به خدا نزدیک ترین لحظه به اوست، وقتی حضورش را درست توی قلبت حس می کنی، آنقدر نزدیک که نفست از شوق التهاب بند می آید. آنقدر هیجان انگیز که با هیجان هیچ تجربه ای قابل مقایسه نیست. تجربه ای که باید طعمش را چشید.

اغلب درست همان لحظه که گمان می کنی در برهوت تنها ماندی، درست همان جا که دلت سخت می خواهد او با تو حرف بزند، همان لحظه که آرزو داری دَستان پر مهرش را بر سرت بکشد، همان لحظه نورانی که از شوق این معجزه دلت می خواهد تا آخر دنیا از ته دل و با کل وجودت اشک شوق بریزی و تا آخرین لحظه وجودت بباری.

نزدیک ترین لحظه به خدا می تواند در دل تاریک ترین شب عمر ناخواسته تو و یا در اوج بزرگ ترین شادی دل خواسته تو رخ دهد، می تواند درست همین حالا باشد و زیباترین وقتی که می تواند پیش بیاید همان دمی است که برایش هیچ بهانه ای نداری. جایی که دلت برای او تنگ است.

زیبا ترین لحظه ی عمر و هیجان انگیزترین دم حیات همان لحظه باشکوهی است که با چشم خودت خدا را می بینی. درست همان لحظه که می بینی او با همه عظمت بی کرانش در قلب کوچک تو جا شده است. همان لحظه که گام گذاشتن او را در دلت حس، و نورانی و متعالی شدن حست را درک می کنی.

آن لحظه که می بینی آنقدر این قلب حقیر ارزشمند شده است که خدا با همه عظمت بی کرانش آن را لایق شمرده و بر گزیده و تو هنوز متعجب و مبهوتی که این افتخار و سعادت آسمانی چگونه و از چه رو از آن تو شده است و این را همیشه به یاد داشته باشید...


************

اگر احساس رنج کردی، بی حکمت نیست، چیزی در دلت هست که باید بسوزد تا تو پاک شوی.

هر که منظور خود از غیر خدا می طلبد،او گدایی است که حاجت ز گدا می طلبد.

 دنیا سه اصل دارد:

1)خاطرات

 2)غم 3

)عشق.

با اولی زندگی کن،دومی را به خاطر سومی تحمل کن.

همیشه به اندازه آرزو هایت تلاش کن ویا به اندازه تلاشت آرزو کن.

از افرادی که سعی دارند آرزوهای شما را بی اهمیت جلوه دهند دوری کنید.

انسان های کوچک همیشه همین کار را می کنند اما انسان های بزرگ می توانند این حس را به شما منتقل کنندکه، شما هم می توانید بزرگ باشید.

  *****  

sirvan.33@gmail.com 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد